آیا ما برده تئوری های حلقه باز هستیم؟
بحث در حال انجام نجات / محرک قطعاً کینزی است. با این حال کینز یک کینزی نیمه دل بود:
با این حال، کینزیسم ایالات متحده معنای دیگری پیدا کرد. این برای یک انقلاب مالی اعمال شد و مجوز کسری مالی را صادر کرد تا اقتصاد را از رکود خارج کند. از بودجه سال 1938 ایالات متحده، این ایده با تأکید بر نیاز به تقویت تقاضای مؤثر از طریق تحریک مصرف، ایده همیشه متعادل کردن بودجه را به چالش کشید.
هیچ یک از اینها به آنچه کینز در نظریه عمومی خود گفته بود نزدیک نبود. تاکید او بر سرمایه گذاری به عنوان موتور اقتصاد بود. اما کینزیهای بانفوذ ایالات متحده این موضوع را بهعنوان ویژگی کینز رد کردند. به همین ترتیب، تلاشهای او برای جدا کردن پروژههای سرمایهای از بودجههای معمولی، در صورت امکان متعادل، علیرغم ذکر مکرر نام او، بازتاب کمی در واشنگتن پیدا کرد.
آیا این باید ما را شگفت زده کند؟ به نظر نمی رسد که کینز را نگران کرده باشد. او نوشت: «مردان عملی اغلب بردههای یک اقتصاددان منقرض شده بودند.» در پایان جنگ جهانی دوم، لرد کینز از تیلتون نه تنها یک خطنویس آکادمیک، بلکه یک سیاستگذار بود، در بحثی که نسخههای دست دوم ایدههایی که در زندگی قبلی به جریان انداخته بود، بر آن غالب بود. او به اندازه کافی یک عمل گرا و فرصت طلب بود که نگوید. پس از صرف شام با گروهی از اقتصاددانان کینزی در واشنگتن، در سال 1944، کینز اظهار داشت: «من تنها غیر کینزی آنجا بودم».
این باعث شد در مورد پشتوانه های نظری تجویز محرک متعجب شوم. اقتصاددانان به زبان مدل IS/LM، تمایل حاشیه ای به مصرف، ضریب های مالیات در مقابل هزینه و غیره صحبت می کنند. اما همه اینها مختصر تعادلی برای مفاهیم پویا هستند. مطمئناً بحث بر اساس مدلهای پویایی است که حلقههای بین پول، انتظارات و اقتصاد واقعی را میبندد و حاوی نمایشی عملیاتی از خلق پول و وام دادن است؟
مشکل اینجاست که بعد از کمی بو کشیدن، آن مدل ها را نمی بینم. جیمز توبین در سال 1997 روی ژاکت پویا اکونومیکس نوشت:
ماکرودینامیک یک سنت ارجمند و مهم است که پنجاه یا شصت سال پیش بهترین مغزهای حرفه اقتصاد را درگیر خود کرده است: از جمله فریش، تینبرگان، هارود، هیکس، ساموئلسون، گودوین. اخیراً در خطر بلعیده شدن توسط انتظارات منطقی، تعادل متحرک و بهینه سازی پویا قرار گرفته است. ما میتوانیم از نویسندگان این کتاب برای زنده نگه داشتن سنت قدیمیتر و در عین حال مدرن کردن آن در پرتو پیشرفتهای اخیر در تکنیکهای مدلسازی پویا سپاسگزار باشیم.»
جیمز توبین، استاد بازنشسته اقتصاد، دانشگاه ییل
آیا اقتصاد کلان پویا هنوز رو به زوال است و با مدلهای CGE (بی ربط به مشکل مورد نظر) و روشهای اقتصادسنجی جعبه سیاه جایگزین شده است؟ لطفاً کسی مرا به ادبیات اقتصاد کلان دینامیک غیرخطی غیرخطی عدم تعادل رفتاری اشاره کند، بنابراین میتوانم امشب بخوابم و بدانم که سیاست از چیزی فراتر از استاتیک مقایسهای آگاه است.
در این میان، مرتبطترین مدلهایی که من از آنها آگاه هستم، در پویایی سیستم هستند، نه اقتصاد. یک گزینه جالب (که می توانید آن را بخوانید و اجرا کنید) تز ناتان فارستر، سنتز دینامیک نظریه پایه کلان اقتصاد (1982) است.
مدل فارستر شتابدهنده ضریب ساموئلسون، مدل تنظیم موجودی متزلر، IS/LM هیکس و مدل عرضه/تقاضای کل را در یک مدل دینامیکی پیوسته مرتبه دهم ترکیب میکند. این مدل یک چرخه تجاری درون زا (دوره 4 ساله) و همچنین یک چرخه طولانی تر (24 ساله) ایجاد می کند. چرخه تجاری از تعدیل موجودی و اشتغال ناشی می شود، در حالی که چرخه طولانی شامل سازوکارهای تعدیل کننده ضریب شتاب دهنده و سهام سرمایه است که شامل تقاضای نهایی است. فارستر از این مدل برای آزمایش انواع سیاست های اقتصادی ضد چرخه ای استفاده کرد که معمولاً به عنوان پادزهر برای نوسانات چرخه تجاری توصیه می شود:
نتایج آزمونهای خطمشی، اختلاف آشکار بین نتیجهگیریهای خط مشی مبتنی بر مدلهای ایستا و پویا را توضیح میدهد. نتایج ثابت با این واقعیت تأیید میشود که سیاستهای مدیریت تقاضای چرخهای چرخه [طولانی] تقاضا را تثبیت میکنند. نتایج پویا با این واقعیت تأیید می شود که همان سیاست های ضد چرخه ای چرخه تجاری را بی ثبات می کند. (صفحه 9)
برای من روشن نیست که دقیقاً این نوع رفتار ضد شهودی ممکن است برای وضعیت فعلی ما حاکی از چیست، اما به نظر می رسد زمان بدی برای بی ثبات کردن ناخواسته چرخه تجاری از طریق استفاده نادرست از مدل های ساده تر است.
مشخص نیست که این مدل تا چه حد برای وضعیت فعلی ما کاربرد دارد، زیرا محدودیتهای بودجه برای نمایندگان را شامل نمیشود، و بنابراین شامل سهام صریح پول و بدهی نمیشود. در حالی که توجیهات معقولی برای حذف این ویژگی ها برای شرایط «عادی» وجود دارد، من گمان می کنم که از آنجایی که منشأ مشکلات فعلی ما زیاده روی بدهی است، این توجیهات در جایی که اکنون در فضای وضعیت اقتصاد هستیم اعمال نمی شود. اگر چنین است، پس نتیجهگیریهای تعادلی مدل IS/LM و سایر سازههای ساده احتمالاً اشتباه هستند.
من فرض میکنم که ساختار بازخورد مورد نیاز برای حل مشکل در مدل ملی دینامیک سیستم جی فورستر است، اما متأسفانه برای آزمایش در دسترس نیست.
مدل انتقال انرژی و اقتصاد جان استرمن (1981) دارای ذخایر پول و بدهی برای خانوارها و سایر بخشها است. این نشانی عملیاتی از ذخایر بانکی ندارد و کسری را پولی میکند، اما اگر بخواهیم مدل را کمی تغییر دهیم (از جمله موارد دیگر، با حذف مشکل کاهش) ممکن است مصالحه جالبی بین دو مدل فارستر ارائه شود. بالا
من هنوز برایم سخت است که باور کنم اقتصاد کلان از دهه 80 تاکنون بخشی از این زمین حاصلخیز را زیر پا نگذاشته است، بنابراین امیدوارم کسی بتواند با دیدگاه آگاهانه تری نظر دهد. با این حال، تا زمانی که کسی من را از این تصور رد کند، این ظن دارم که مدلها خراب شدهاند و ما در حال کور شدن هستیم. مطمئناً امیدوارم هیچ کوهی در این مه نباشد.