آیا آمار فیزیک را تحت الشعاع قرار میدهد؟
پایاننامه فیدمن، نقدی و بازسازی مدل DICE ویلیام نوردهاوس برای سیاست اقتصاد-آبوهوا (بهعلاوه نگاهی به چند مدل دیگر) بود. من مسائل زیادی را کشف کردم، به عنوان مثال اینکه داشتن یک چرخه کربن که کربن را حفظ نمیکند، منجر به سوگیری پایین در پیشبینیهای CO2، به ویژه در سناریوهای انتشار بالا میشود.
یک بخش وجود داشت که فیدمن از آن انتقاد نکرد: خود آبوهوا. دلیل آن این است که نوردهاوس از یک مدل تثبیتشده از اقلیمشناسان اشنایدر و تامپسون (1981) استفاده کرد. مشخص شد که فیدمن چیز مهمی را از دست دادهام: نوردهاوس پارامترهای مدل را از دادههای دمای سری زمانی و نیروی محرکه مجدداً تخمین زد.
تخمین نوردهاوس بر پارامتری متمرکز بود که نشاندهنده اینرسی حرارتی سیستم جو/اقیانوس سطحی است. مقدار حاصل حدود 3 برابر بیشتر از انتخاب پارامتر مبتنی بر فیزیک اشنایدر و تامپسون بود. این اثرات انتشار گازهای گلخانهای را حدود 15 سال به تأخیر میاندازد. از آنجایی که نرخ بهره در مدل حدود 5٪ است، این تأخیر به طور قابل توجهی هزینه اجتماعی کربن و انگیزه کاهش را کاهش میدهد.
زیرسیستم آبوهوایی مدل DICE، که در Vensim پیادهسازی شده است.
بنابراین… آیا اندازهگیری یک اقتصاددان از ویژگی آبوهوا، از روشهای آماری، باید بر انتخاب پارامتر یک اقلیمشناس، بر اساس فیزیک و مشاهدات مستقیم ساختار در مقیاسهای دیگر، ارجحیت داشته باشد؟
من فکر میکنم پاسخ میتواند بله باشد، اگر آمار قوی و قابل آشتی با فیزیک باشد یا فیزیک ضعیف و غیرقابل آشتی با مشاهدات باشد. پس آیا اینگونه بود؟
متأسفانه، خیر. دو مشکل اساسی در تخمینهای نوردهاوس وجود دارد. اول، آنها از نیروهای محرکه ناقص (حذف آئروسلها) استفاده کردند. دوم، آنها از روشهایی استفاده کردند که برای سیستمهای پویا مشکلساز هستند. نوردهاوس در واقع چندین مدل آبوهوایی کوچک را تخمین زد، اما من بر مدلی تمرکز خواهم کرد که در نهایت در DICE قرار گرفت.
مدل اشنایدر-تامپسون (از این پس S&T) یک نمایش مرتبه دوم ساده از آبوهوا است، با یک لایه سطحی که شامل جو و 133 متر بالایی اقیانوس است، و یک لایه اقیانوس عمیق. این منعکسکننده یک واقعیت فیزیکی است، که بالای اقیانوس توسط امواج به خوبی با جو مخلوط میشود، در حالی که اقیانوس عمیق فقط توسط چرخش آهسته جریانها به جو متصل است.
این مدل سپس چند پارامتر کلیدی دارد:
پارامتر | واحدها | S&T | نوردهاوس | یادداشتها |
حساسیت آبوهوا | درجه سانتیگراد @ 2 برابر CO2 | 3 | 2.908 | نوردهاوس جداگانه تخمین زد و در برخی تخمینها متغیر بود |
ظرفیت گرمایی جو و اقیانوس بالایی | وات*سال/درجه سانتیگراد/متر مربع | 13.2 | 44.248 | مقدار S&T مربوط به 133 متر اقیانوس و 8.4 متر معادل آب در خشکی است. معکوس پارامتر اینرسی نوردهاوس است. |
ظرفیت گرمایی اقیانوس عمیق | وات*سال/درجه سانتیگراد/متر مربع | 224 | 220 | تفاوت به دلیل گرد کردن بیاهمیت است |
زمان اختلاط بین سطح و اقیانوس عمیق | سالها | 550 | 500 | نوردهاوس کمی کاهش داد – به “مدیریت مشاعات جهانی”، صفحه 37 مراجعه کنید. |
دمای اولیه جو و اقیانوس بالایی | درجه سانتیگراد | 0 | ؟ | احتمالاً نوردهاوس برای شبیهسازیهای شروع شده در سال 1850 از 0 استفاده کرد |
دمای اولیه اقیانوس عمیق | درجه سانتیگراد | 0 | ؟ | “انتخابهای ظرفیت گرمایی تعیین میکند که لایههای مؤثر سطح و اقیانوس عمیق را چقدر ضخیم میدانید. بلافاصله، یک مسئله حفظ وجود دارد: تخمین نوردهاوس ضخامت لایه سطحی را از حدود 100 متر (میانگین جهانی) به 300 متر افزایش میدهد، بدون اینکه لایه اقیانوس عمیق را به طور متناسب نازک کند. |
تخمینهای DICE حساسیت آبوهوا، ظرفیت گرمایی اقیانوس عمیق و زمان اختلاط را ثابت میکنند و فقط ظرفیت گرمایی جو و اقیانوس بالایی را برای تخمین باقی میگذارند. حتی قبل از در نظر گرفتن نتایج، این انتخاب ضعیفی به نظر میرسد. اول، S&T ظرفیتهای گرمایی را بر اساس فیزیک شناخته شده اقیانوس، از جمله توانایی بازتولید الگوهای فصلی در مدلهای منطقهای و مشاهدات مستقیم جریانها و دماهای اقیانوس، انتخاب کرد. نادیده گرفتن این اطلاعات ساختاری از مقیاسهای ریزتر با یک سری زمانی واحد، حداقل ماجراجویانه است. دوم، زمان اختلاط در واقع مورد توجه و عدم قطعیت بیشتری است و تنظیم آن کمتر مشکلساز است. همراه با حساسیت آبوهوا، به طور مؤثر تعادل گرمای ذخیره شده در مقابل گرمای بازتابیده شده به فضا را تنظیم میکند.
روشها نیز مشکلساز هستند. رویههای نوردهاوس به طور کامل مشخص نشدهاند، اما به نظر میرسد که او یک مسیر دمای شبیهسازی شده را با روش حداقل مربعات غیرخطی تخمین میزند. مشخص نیست که چه چیزی در مورد آن غیرخطی است – مدل S&T خطی است. بنابراین، این احتمالاً نزدیک به حداقل مربعات معمولی (OLS) است. تا زمانی که مفروضات آن را نقض نکنید، هیچ مشکلی با OLS یا NLS وجود ندارد. متأسفانه، یک فرض کلیدی این است که هیچ ادغام یا بازخوردی وجود ندارد. (عجیب است که این موضوع اغلب در برگههای تقلب رگرسیون OLS ذکر نمیشود، اگرچه بسیار رایج است.) دما نیروی تابشی را ادغام میکند، بنابراین این فرض به وضوح نقض میشود. از آنجایی که من نمیتوانم رویهها را دقیقاً تکرار کنم، مشخص نیست که این چه تأثیری بر تخمینها دارد، اما واضح است که روش درست برای انجام این کار، با استفاده از فیلتر کالمن برای تخمین حالت، استفاده نشده است.
مشکل غالب حذف نیروی آئروسل است. نوردهاوس مدل خود را با نیروهای گازهای گلخانهای (GHG) هدایت میکند – که همه باعث گرمایش میشوند. اما آبوهوا نیز توسط اثرات متنوعی از آئروسلها که اثر خنککننده قابل توجهی دارند، مختل میشود. حذف یک عامل خنککننده اصلی، تخمینهای پارامتر را منحرف میکند. برای جبران، یکی از موارد زیر باید رخ دهد:
- حساسیت آبوهوا پایین است
- زمان اختلاط سریعتر است
- ظرفیت گرمایی جو/اقیانوس بالایی بزرگتر است (اینرسی بیشتر)
از آنجایی که تخمینهای نوردهاوس فقط شامل پارامتر آخر است، اثر حذف آئروسل در آنجا متمرکز میشود.
نوردهاوس را میتوان به خاطر عدم گنجاندن یک سری زمانی آئروسل بخشید، زیرا در حدود سال 1990 که مدل DICE طراحی شد، هیچکدام وجود نداشت. وضعیت دانش تا سال 1990 (در IPCC FAR) این بود که اثرات غیرمستقیم آئروسل بسیار نامشخص بود، با دامنه -0.25 تا -1.25 وات بر متر مربع. این بیش از 30 درصد از نیروی GHG را در آن زمان جبران میکند. تا زمانی که “مدیریت مشاعات جهانی” منتشر شد، این درک تا حدودی در گزارش ویژه IPCC در مورد نیروی تابشی در سال 1994 اصلاح شد، و همچنان بزرگ اما نامشخص باقی ماند. حتی امروز، تا AR5 (-0.35 مستقیم، -0.9 غیرمستقیم، با میلههای خطای بزرگ) نیز اینگونه است.
نادیده گرفتن این فرض که یک اثر اندازهگیری نشده بزرگ صفر است، سختتر است. این قطعاً اشتباه است و مطمئناً نتایج را منحرف میکند. اگر یک مسیر آئروسل واقعبینانه را فرض کنید چه اتفاقی میافتد؟ من با ساختن یک مسیر، آن را آزمایش کردم.
من تناسب آئروسلها با انتشار CO2 را فرض کردم، با یک عامل مقیاسبندی برای تنظیم آنها بر روی مقدار (نامطمئن) IPCC سال 1990. این احتمالاً تا حدودی اشتباه است، زیرا احتراق سوختهای فسیلی تنها منبع آئروسل نیست، و آئروسلها با بهبود کنترلهای انتشار نسبت به توان خروجی انرژی کاهش یافتهاند. اما بسیار کمتر از 0 اشتباه است. (یک گزینه سادهتر میتواند یک مسیر خطی باشد.) من مسیر را در آینده ثابت نگه میدارم، که برای تخمینها تا دهه 1990 هیچ پیامدی ندارد.
من با سری دمایی که توسط نوردهاوس استفاده شده است (جونز، ویگلی و رایت، CRU) کالیبره میکنم، اگرچه نسخه من کمی جدیدتر است. (دادهها از نظر مادی با سری مدرن BEST متفاوت نیستند.) من از دادهها تا سال 1989 استفاده میکنم، همانطور که نوردهاوس بیان میکند (مدیریت مشاعات جهانی، صفحه 40). در اینجا چیزی است که به دست میآورید:
سناریو | تخمین ظرفیت گرمایی جو و اقیانوس بالایی (وات*سال/درجه سانتیگراد/متر مربع) | ناهنجاری دمایی در سال 2100 |
DICE همانطور که ساخته شده است | 44 | 3.7 |
تخمین مجدد، بدون آئروسل | 100 | 2.9 |
تخمین مجدد، با آئروسل | 10 | 4.3 |
نسخه اصلی S&T | 13 | 4.2 |
من نمیتوانم نتیجه نوردهاوس را دقیقاً تکرار کنم؛ من تخمین بالاتری بدون نیروی آئروسل به دست میآورم. اما واضح است که گنجاندن آئروسلها تأثیر چشمگیری در جهت مورد انتظار دارد. حذف آئروسلها نتیجه را به سمت اینرسی اضافی در سطح منحرف میکند.
اگر کل مدل را تخمین بزنید و عدم قطعیت را در نظر بگیرید چه؟ من پیشینههایی را از نسخه اصلی S&T و ادبیات علمی در مورد چند پارامتر کلیدی اضافه کردم (به ویژه، نه در مورد حساسیت آبوهوا، که آزادانه تغییر میکند):
- ظرفیت گرمایی جو و اقیانوس بالایی = 13.2 با انحراف استاندارد هندسی 0.5 (اجرای بسیار ضعیف پارامتر S&T)
- انتقال حرارت = 550 سال با انحراف استاندارد هندسی 0.2 (اجازه دادن به مقدار 500 سال نوردهاوس با احتمال منطقی)
- آئروسلها در سال 1990 = -0.75 وات بر متر مربع با انحراف استاندارد 0.25 (با فرض اینکه محدوده IPCC +/- 2 SD است)
سپس یک شبیهسازی زنجیره مارکوف مونت کارلو را اجرا کردم، با استفاده از نیروهای GHG نوردهاوس و نیروی آئروسل ساخته شده خودم، با حساسیت آبوهوا، انتقال حرارت، آئروسلها، ظرفیت گرمایی و پارامتر افست مزاحم آزاد.
متغیر | میانگین | میانه | 5.0% | 95.0% |
مقیاس آئروسل | -0.73 | -0.74 | -0.97 | -0.40 |
ظرفیت گرمایی جو و اقیانوس بالایی | 12.9 | 11.6 | 6.2 | 23.9 |
حساسیت آبوهوا | 2.73 | 2.72 | 2.02 | 3.50 |
ضریب انتقال حرارت | 580 | 571 | 398 | 800 |
ناهنجاری دمایی (2100) | 3.64 | 3.65 | 2.91 | 4.39 |
تخمینها هر انتخابی از ظرفیت گرمایی را که دلالت بر یک لایه اقیانوس سطحی بسیار ضخیم و 0 به عنوان تخمین آئروسل دارد، حذف میکنند. آنها همچنین به طور قابل توجهی همبسته هستند:
یک رابطه قوی بین حساسیت آبوهوا و عدم قطعیت آئروسل وجود دارد (همانطور که معمولاً مشاهده میشود). ظرفیت گرمایی جو و اقیانوس بالایی به طور ضعیفی با آئروسلها و حساسیت آبوهوا همبسته است.
اگر پیشینهها را حذف کنید چه اتفاقی میافتد؟ تخمینها به طور قابل توجهی تنزل میکنند. به عنوان مثال، در اینجا ضریب انتقال حرارت (زمان اختلاط) آورده شده است:
اجرای قرمز – بدون پیشینهها – زمان زیادی را در مرزهای شدید دلخواه (100 و 1000 سال) گیر میکند. آنچه این میگوید این است که دادههای دمای جهانی سری زمانی اطلاعات کافی برای تخمین این پارامتر، حداقل همراه با سایرین، ندارد. (بنابراین، نوردهاوس درست میگفت که آن را حذف کند.) چندین پارامتر دیگر به طور مشابه رفتار میکنند. از این، باید نتیجه گرفت که یک سری زمانی واحد در مورد ساختار مسئله آموزنده نیست، بنابراین منطقی است که قضاوت را به اصول فیزیکی که دانش را از منابع و مقیاسهای دیگر در بر میگیرد، که توسط محققانی که سیستم را به خوبی میشناسند، اجرا میشود، واگذار کنیم.
وقتی متخصصان از حوزه خود خارج میشوند، این ممکن است به طور طبیعی برای آنها اتفاق نیفتد:
کانمن و تورسکی (1982؛ همچنین فیشهوف و همکاران 1982؛ اسلوویک 1999) نشان دادند که متخصصان و افراد عادی نسبت به مجموعهای از ویژگیهای روانشناختی و سوگیریهای ذهنی، از جمله چارچوببندی، سوگیری در دسترس بودن و زمینه اجتماعی حساس هستند. با وجود ضعفهایشان، تخمینهای متخصصان از حقایق به طور کلی بهتر از تخمینهای افراد عادی است، در حوزه تخصص متخصص (برای بررسیها به شانتاو 1992؛ اسلوویک 1999؛ برگمن 2005؛ گارثویت و همکاران 2005؛ چی 2006؛ ایوانز 2008 مراجعه کنید). متأسفانه، متخصصان به راحتی از محدودههای باریک دانش اصلی خود خارج میشوند، و هنگامی که خارج میشوند، متخصص دیگر مؤثرتر از یک فرد عادی نیست (فرویدنبرگ 1999؛ ایوب 2001). علاوه بر این، متخصصان (و اکثر افراد دیگر) بیش از حد مطمئن هستند به این معنا که مرزهایی را برای پارامترها مشخص میکنند که بسیار باریک هستند، در نتیجه اعتماد بیشتری به قضاوتها میکنند تا آنچه توسط دادهها یا تجربه تضمین میشود (فیشهوف و همکاران 1982؛ اسپیرز-بریج و همکاران 2010).
در اینجا مدل برای خرید قرار دارد، که به Vensim Pro یا DSS، یا Model Reader رایگان نیاز دارد.